چیزی شبیه من...

چیزی شبیه من...

اینجا فقط من هستم و تو و حرف / معجزه کلمه
چیزی شبیه من...

چیزی شبیه من...

اینجا فقط من هستم و تو و حرف / معجزه کلمه

تف...

وقتی خونه بابام بودم فکر میکردم کاش بشه مستقل بشم... 

کاش بشه برم یه جاااایی ته دنیا که دریا باشه و من و خودم... 

حالا ازدواج کردم ... 

 اومدم یه جایی ته دنیا... 

کنار دریا و تنهایی... 

امروز کنار ساحل به این فکر میکردم کاش میشد برگشت خونه پدری... 

کاش میشد الان پیش مامان و بابام بودم و لنگم دراز میکردم و میشنستم چرق چرق تخمه میشکستم... 

و الان که پشت این دکمه ها هستم دلم میخواد که ای کاش میشد... کاش برمیگشتم به 19 سالگیم... 

به یه دوران خوش و زود گذر ،و همیشه میموندم تو همون دوران...  

ولی حیف ما آدما همیشه حسرت روزی که گذشته میخوریم و میترسیم از روزی که میخواد بیاد...