چیزی شبیه من...

چیزی شبیه من...

اینجا فقط من هستم و تو و حرف / معجزه کلمه
چیزی شبیه من...

چیزی شبیه من...

اینجا فقط من هستم و تو و حرف / معجزه کلمه

و در انتها...

و در انتهای هر شروع پایان است... 

و در اتهای این زندگی نیز پایانی است سخت / آسان... 

خودت انتخاب کن چگونه به انتها برسانی این شروع را... 

بعد از کلی تحمل گرما و بد بختی و آدم هایی تحملشون از این دو هم سخت تر بود ترم ۳ تمام شد. من موندم و ۱ ترم دیگه دانشگاه تا فارغ التحصیل بشم... 

آخرین شب با دوستام نشسته بودیم و یاد ترم یک میکردیم. ما آدما عادت داریم حسرت گذشته که رفته بخوریم.  

منم از این قاعده جدا نسیت. ولی این روزا هر چی میگذره بیشتر خوشحال میشم . 

آخه کم کم به هدف هام نزدیک تر میشم... 

هدف های شووووووم 

دلم میخواست واسه کارشناسی هم همین دوستایی که هستیم با هم یه جا قبول میشدیم. یعنی میشه؟ 

کاش بشه...

نظرات 1 + ارسال نظر
افشینعباس چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:39 ق.ظ http://www.wcman.blogfa.com

سلام


و اگر جای مقایشه وب من و سیا نقدمان کنی دلشادتریم !


این متن رو خوندم هویجوری الکی یاد مجله خانواده سبز افتادم !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد