چیزی شبیه من...

چیزی شبیه من...

اینجا فقط من هستم و تو و حرف / معجزه کلمه
چیزی شبیه من...

چیزی شبیه من...

اینجا فقط من هستم و تو و حرف / معجزه کلمه

روز مرگی...

آدم گاهی وقت ها فکر میکنه در اوج خوشبختی هست و کم کم بدون اینکه بفهمه میبینه که دیگه اون اوج خوشبختی واسش عادی شده... 

اون وقت میفهمه که دوچار  روز مرگی شده. و اون موقع هست که به فکر می افته تا یه خوشبختی جدید وارد زندگیش کنه و کم کم... 

اون موقع هست که اگه یکی به زندگی طرف نگاه کنه با خودش میگه عجبا... 

عجبا که این آدم ها چه زیاده خواه هستند و چه تنوع طلب... 

ولی دریغ از اینکه کسی نیست بفهمه که این تنوع طلبی نیست و زیاده خواهی نیست بلکه به دنبال خوشبختی بیشتر بودن هست... 

اشتباه هست؟؟؟

نظرات 1 + ارسال نظر
اصغر معصومی دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:36 ق.ظ http://masuomi.blogfa.com/

شعر شدم، قافیه بیداد کرد
باقله خوردم، شکمم باد کرد
باقله پیچیده‌تر از نیچه بود
توی دلم، دل‌دلِ دلپیچه بود
انجمن شعر پر از هم/همه
من وسط این «همه» و آن «همه»
درد شکم دردشناسم نکرد
زور زدم، زور خلاصم نکرد
"روز موقت" به روز و منتظر حضور شما عزیزان است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد